ما در دنیایی زندگی میكنیم كه بهطور روزافزون توسط ابزارهای ارتباطجمعی احاطه میشود و در حقیقت دسترسی به اطلاعات و كاربرد آن، ماهیت زندگی معاصر را تشكیل میدهد. در این محیط استفاده از تكنیكها و روشهایی برای پیروز شدن در رقابت اطلاعاتی از سوی قدرتهای برتر همواره در دستور كار قرار میگیرد. از این روشها معمولاً به جنگ روانی تعبیر میشود.
جنگ روانی درازمدت، شامل نشر خبر به روش مستمر با استفاده از وسایل مختلف و هدف كمك به سیاست خارجی دولت، بالابردن شهرت و اعتبار آن و دستیابی به دوستی و تأیید است. شاید بهترین تعریفها برای جنگ روانی و نظامی، چیزی باشد كه پل لاینبرگر (Paul Laeinberger) از نویسندگان پیشرو در این مبحث، به رشتهی تحریر درآورده است. او در كتاب مشهور خود كه در سال 1954 به چاپ رسیده، جنگ روانی را در معنای محدود آن تعریف میكند: "جنگ روانی استفاده از تبلیغات علیه دشمن، همراه با اقدامات عملی است كه دارای ماهیت نظامی، اقتصادی یا سیاسی است." او سپس تبلیغات نظامی را استفادهی برنامهریزی شده از هریك از انواع ارتباطات، به منظور تأثیر بر افكار و عواطف گروه دشمن، بیطرف یا دوست، برای رسیدن به هدف استراتژیك یا تاكتیكی معین تعریف میكند.
جنگ روانی هم با تبعیت از اصول كلی جنگ، دارای پایهها و اركانی است؛ هرچند میان جنگ نظامی و جنگ روانی از نظر ابزار و روشها تفاوتهای فاحشی وجود دارد. جنگ روانی مجموعهای از پیامها است كه مخاطب اصلی آن دشمنان هستند؛ آنها فرصت اظهار نظر پیدا نمیكنند و وقتی تأثیر مورد انتظار در مخاطب ایجاد شد، فرستندهی پیام به راحتی تغییرات و به عبارتی دستكاریهای دلخواه خود را در پیام اعمال میكند. بنابراین به جای بیان حقایق، مسئله را آنگونه كه خود میخواهد بازگو میكند.
در حقیقت اصل جنگ روانی بر بیان غیرواقعی حقیقت بنا نهاده شده و از آنجا كه مخاطب آن جمع كثیری از مردم عامی هستند، نظریات فرستنده به راحتی میتواند در مخاطبان القا و از این راه مقاصد و امیال فرستنده بر آنها تحمیل شود. نظرات و عقاید سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و حتی مذهبی فرستنده به صورت منتخب و دستچین شده حتی از طریق تبلیغات تلویزیونی به مخاطب گفته میشود و بدون اینكه اجباری در كار باشد، به تدریج این عقاید و افكار در شنونده به صورت باور و یقین بروز پیدا میكند. این همان چیزی است كه در جنگ روانی به صورت یك هدف اصلی تعریف شده است. در لغتنامههای كشورهای غربی و به خصوص در سالهای اخیر، پروپاگاندا یا جنگ روانی به وضعیتی اطلاق میشد كه در آن نویسنده یا فرستندهی پیام معمولاً تفكر یا عقیدهی منفی و غیر قابل قبولی را به نحوی در جامعه پراكنده و منتشر كند كه هم قابل قبول و موجه به نظر برسد و هم بتواند از طریق آن، اهداف بلندمدت خود را كسب كند؛ در حقیقت پیام را آنگونه كه صاحب پیام میخواهد، دریافت كند و هیچگونه استنباط و برداشت دیگری غیر از هدف تعیین شده صورت نگیرد.
تكنیكهای جنگ روانی
دستهی موزیك: در این تكنیك به بسیاری از جمعیت هدف گفته میشود كه كاری معین انجام دهند یا باوری مشخص را بپذیرند؛ چرا كه دیگر افراد نیز این كار یا عقیده را پذیرفتهاند. نمونهی این پدیده را میتوانیم در تبلیغ كالاهای مصرفی كاذب مثل نوشابهها ببینیم كه چگونه جمع كثیری از مردم، از هنرپیشه یا یك گروه خاص مشهور به صورت كوركورانه تبعیت میكنند و به كالاهای غیر ضروری، به عنوان ضروریات زندگی خود نگاه میكنند. در این روش كسی كه میخواهد فكر یا كالایی به خورد جمعیت بدهد، بهطور كلی از چهرههای محبوب و مشهور استفاده و در بسیاری از موارد سوءاستفاده میكند.
سفارش و توصیه: در این تكنیك جنگ روانی از كلمات و جملات یا حتی شخصیتهای مشهور و توصیهها و نظرات دیكته شدهی آنها برای تحریك و اغوای مردم ناآگاه استفاده میشود. در بسیاری از موارد دیده شده كسانی كه به سختی با عقیدهای مخالف بودهاند، با دیدن نظرات شخصیت محبوبشان، نظرات خود را دربارهی آن موضوع تغییر دادهاند. در یك برنامهی تلویزیونی شخصیت ورزشی به تماشاگران برنامه یك نوع كفش یا حتی عقیدهی خاصی را توصیه میكند. جالب اینجاست كه هیچ اجباری نیز در كار نیست اما افراد برای اینكه خود را شبیه چهرههای محبوب خود كنند، به صورت ناخودآگاه مثل آنها رفتار یا شاید اندیشه میكنند.
انتقال: در این روش گردانندگان و استراتژیستهای دولتی و غیردولتی برای فروش كالا و افكار خود، باز هم از انسانهای مشهور و مورد احترام استفاده میكنند اما به جای اینكه آنها را وارد میدان كنند، وسیله یا تفكری خاص را به ایشان نسبت میدهند. در این حال به مخاطب گفته میشود كه فلان شخص مورد احترام جامعه، چنین فكر میكند و حتی در خبرهای رسمی، اقدام به انتشار اخبار جعلی دربارهی شخص مورد نظر و ارتقاء جایگاه معنوی او و متعاقب آن كالا یا فكر مورد نظر میكنند. عكس این مورد نیز وجود دارد كه در آن برای نزول درجهی یك شخص، از اخبار جعلی با دروغهای بیشتر، برای نابودكردن شخصیت فرد مورد نظر استفاده میشود. از این مورد بیشتر در جنگهای نظامی برای حقیر جلوه دادن افراد جبههی مقابل استفاده میشود.
تكرار: وقتی در رسانههای دیداری و شنیداری نام كالا و خدماتی بسیار گفته و تكرار شود، بعد از مدتی مردم برای استفاده از آن رغبت نشان میدهند. در جنگ روانی هم وضعیت مشابهی وجود دارد. در این مورد كسانی كه میخواهند عقیده و تفكری را در میان مردم رواج دهند، به مراتب و با استفاده از برنامهها و كارشناسان ماهر، به تكرار جملاتی دربارهی آن گزاره اقدام میكنند. به مرور زمان حتی مخالفان هم آن مسئله را در نظر خود موجه تلقی میكنند و در نهایت آن را میپذیرند. در این مورد گردانندگان تبلیغات و رسانههای بزرگ از برنامهها و بهطور كلی از هرچیزی كه جذاب باشد استفاده میكنند تا این عقیده و كالا در نظر مردم مفید و قابل استفاده به نظر آید.
جملات مهیج و جذاب: ذهن انسان همواره طالب زیبائیهاست. هرچند ممكن است انسان در شناخت زیبائیهای واقعی اشتباه كند و حتی عقاید خود را بر اساس این زیبائیهای ظاهری بنا گذارد، واقعیت این است كه كلمات و جملات زیبا و مهیج نیز به سادگی همین حس درونی انسان را در قبول باور و عقیدهای نسبت به كالا و تفكری خاص، برمیانگیزند و احساسات مثبتی نسبت به آن پدیده ایجاد میكنند. رسانهها با استفاده از كلماتی مثل بهشت، نعمت، خوشی و... حتی از عقاید مذهبی افراد برای رسیدن به اهداف خود بهره میبرند.
شستشوی مغزی: درگذشته این عنوان در زبان عامیانه معنای مشخصی نداشت و در ارتباط با كمونیستهای چینی و هر نوع تغییر عقیدهای كه به وسیلهی اعمال قدرت و زور روی كسی كه با آن موافق نبود، به كار برده میشد. از لحاظ لغوی به معنای القای عقیدهی شدید سیاسی است و میتواند شامل سخنرانیهای پیچیده یا بحثهای سیاسی طولانی، مطالعهی اجباری كتب و مقالات و... باشد. در این روش از فن تلقین كه بر مفاهیم روانشناسی استوار است، استفاده میشود. این روش میكوشد با تبلیغات مستقیم، وجدان مردم را طبق نمونهای واحد بسازد و در آنها افكار متحدالشكلی را ایجاد كند. در این روش سعی میشود روحیهی انتقاد و اندیشیدن را در صحت و سقم پدیدهها و رخدادها حذف كنند و عوام را به این عادت دهند تا هرچه را از سوی تبلیغاتچیهای جامعه منتشر میشود، بدون تعقل باور كنند.
اینگونه تبلیغات ممكن است به اسلحه و ابزاری خطرناك برای یكپارچه كردن تودههای عوام تبدیل شود و به صورت بزرگترین عامل بازدارنده در جهت ایجاد مردمسالاری واقعی درآید؛ زیرا لازمهی مردمسالاری، ارایهی اطلاعات عینی و آزادی فكر و قضاوت است. در مجموع این روش برای دستیابی به یكی از دو هدف زیر انجام میگیرد. نخست وادار كردن فردی بیگناه به پذیرش حقیقتی، مثل اینكه علیه مردم یا دولت مرتكب جرمی جدی شده است و دوم تغییر اجباری دیدگاه سیاسی فرد تا آن حد كه عقاید قبلی خود را رها كند و طرفدار ایدئولوژی خاصی شود.
امروزه در برخی زندانها بهویژه زندان گوانتانامو از روش شستشوی مغزی استفاده میشود. آمریكاییها با روشهایی نظیر محرومیت حسی و ایجاد اختلال جسمی، ایجاد ابهام، بازجوییهای پی در پی و طولانی، تهدید، تغییر زندانبانها و روشهای رفتاری آنان و... ابتدا فرد را تا مرحلهی فراحاشیهای پیش میبرند؛ آنگاه مقاومت زندانی را درهم میشكنند و سپس از باورها، الگوی رفتاری جدید و تقویتكنندههای مثبتی نظیر پذیرش، تقویت اجتماعی، تسهیلات و... بهره میگیرند. یعنی پس از آنكه براساس نظریهی یادگیری شرطی كلاسیك، الگوهای رفتاری و یادگیری پیشین فرد را درهم شكستند، از نظریهی یادگیری شرطی فعال و بهویژه برنامههای تقویت آن برای ایجاد و تداوم رفتاری جدید در فرد سود میبرند.
مستندسازی: در تكنیك مستندسازی معمولاً نقل قولهایی برای رد یا حمایت یك سیاست، عملكرد، برنامه یا شخصیت خاص آورده میشود. در این تكنیك، از اعتبار یا جایگاه شخص مورد استناد (یك كارشناس صاحبنظر یا یك چهره مورد احترام اجتماع) هزینه میشود؛ بدین ترتیب جمعیت مخاطب دیدگاه خود را با افكار مقامات رسمی سازگار میكند. رسانههای غربی برای القای ناامیدی در ذهن مخاطبان و متهم نمودن كشورهای دیگر به جنجال آفرینی، بارها از این تكنیك استفاده میكنند. به عنوان مثال، روزنامهی گاردین در شمارهی 10 فوریهی گذشتهی خود ادعا كرد: مدارك آمریكا برای حملهی هوایی به ایران در مرحلهی پیشرفته است و این موضوع برخلاف آن است كه مقامات دولت بوش قصد حملهی نظامی به ایران را انكار میكنند.
سكوت: از شیوههای ضد عملیات روانی است كه به آن تبلیغات منفی یا سلبی نیز گفته میشود. به طور معمول، زمانی كه جنگ روانی و اقدامهای تبلیغی دشمن مهم و قابل اهمیت نیست و یا قصد آن تحریك متخصصان جنگ روانی خودی برای پاسخگویی انفعالی و عجولانه است، یكی از بهترین شیوههای ضد جنگ روانی، سكوت و بیاعتنایی ظاهری است. البته پیش از انتخاب این روش باید میزان تأثیر سكوت بر روی مخاطبان موردنظر، تجزیه و تحلیل شود. بسیاری از اوقات سكوت نوعی مبارزهی منفی محسوب شده و سخنان و حركات دشمن را بیارزش و بیاعتبار میسازد و همچنین امكان بررسی بازخورد تبلیغات دشمن را كاهش میدهد. جملهای كه بیشتر همراه این فن استفاده میشود، این است كه اتهامهای دشمن آنچنان واهی است كه ارزش پاسخ دادن ندارد.
نویسنده: محمد حسن لو